-
«قلندرِ مستطیل سبز»
محمد زرین -
«قلندرِ مستطیل سبز»
محمد زرین -
تمجید بزرگان فوتبال یاسوج از بزرگمرد تاریخ فوتبال استان
یادداشت مخاطبان -
مردمآزاری با چند عدد قرص
پیام واحد -
اسطوره اخلاق فوتبال را دریبل کرد
سعید بخشوده -
تیمی که نیدرخشه استقلال دهدشته؛ قلندر خاموش شد، حماسه به ابدیت پیوست
بهنام عکاشه -
زاگرس، ستونفقرات ایران را نشکنید
وحید سیدیپور -
آموزش و پرورش وزیر دانا میخواهد نه سرباز رادان!!
علیرضا کفایی -
در سوگ قاضی تنها؛ سیدعیسی حسنی
علی ضامنی پور -
تحلیلی از عملکرد و سیاست های تاجگردون در بستر پلتفرم های مجازی
یعقوب درویشیان
روپوش آبی قدیمی
علی ضامنیپور در یادداشتی نوشت:

افتونیوز| علی ضامنیپور در یادداشتی نوشت:
چند وقتی است دخترم؛ که کلاس چهارم است به روپوش قدیمی زنم علاقمند شده و مدام آن را در خانه می پوشد. شاید این علاقه به دلیل تأثیر سريال های تلویزیون است که زنان طبقه بالا با فیس و افاده روی لباس می پوشند؛ در خانه ما فقط دخترم ایلدخت، مخاطب صدا و سیماست.
دیروز گفت که باید روپوش آبی مامان را بپوشم و بروم مدرسه.
زن پریشان از این گفته، با شدیدترین لحن ممکن، این عمل را محکوم کرد و به تمام مقدسات سوگند خورد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد.
بنده لَختی سربه جیب مراقبت فرو بردم، اندیشه کردم و به تمام امامزاده های واجب التعظیم قسم خوردم که از این کار ایلدخت حمایت می کنم. آگاهانه در بلوک مخالف قرار گرفتم و تهدید به عمل متقابل کردم که در صورت اقدامی از طرف همسر، در چارچوب قوانین بین المللی و با حفظ موازین خانواده و پروتکل های حقوقی مقابله و از رفتار استقلال طلبانه دخترم دفاع خواهم کرد.
هر سه به مدت یک ساعت موضع گیری های خود را مطرح کردیم و جبهه خود را مشخص کردیم.
دخترم با استفاده از ترفند گریه و خواهش که باید این روپوش دستباف را بپوشم. زن هم بحث آبرو را پیش کشید که مدیر، معلمان و همکلاسی ایراد می گیرند که آیا این دختر، پدر و مادر نداره که اینجوری لباس می پوشه!؟
من هم زبان علی در کام و ذوالفقارش در نیام، خطبه شقشقیه ای را در دفاع از افکار مستقل خواندم با این مضمون که باید زیبایی شناسی ایلدخت محترم شمرده شود؛ و گفتم اگر تمام مدرسه که هیچ، تمام دنیا مخالفش باشند باید به زیبایی شناسی که باور دارد عمل کند.
در ادامه این خطبه؛ در تقبیح رفتارهای تربیتی مدرسه و جامعه، اظهار کردم: آن کسی که با مد روز حرکت نمی کند قابل تقدیر است و نباید او را محکوم کرد، نباید او را به دلیل باورهای رایج و غلط روز طرد کرد و ادامه دادم که فضای حاکم امروز همچنان در حال یکدست کردن و توده وار کردن ملت حرکت می کند؛ تا دیروز رسانه های بزرگ و رادیو و تلویزیون با مدیریت دولت ها مردم را به توده یکدست تبدیل می کردند و امروز شبکه های اجتماعی با زیرکی نظام سرمایه داری در حال تحمیق مردمان اند و همچنین ادامه دادم که نظام مدرسه و آموزش پرورش کشور هیچ مسئولیتی در قبال کودکان ندارند و معلمان امروز کارمندانی اند که به وظیفه اداری شان عمل می کنند و دیگر خبر از پرورش و تربیت نیست. ختم برنامه را اعلام کردم.
صبح روز دوشنبه ساعت شش هر سه بلند شدیم؛
دوگانه را خواندیم. ایلدخت از این فرصت طلایی و معنوی استفاده کرد. سریع لباس پوشید. شنل آبی کهنه را انداخت روی لباس های مدرسه.تضادی از نو و کهنه را به هم آمیخت و برخلاف هر روز نشست سر سفره صبحانه.
من و همسر گرامی مانند دوره جنگ سرد صف آرایی کردیم. در دو سوی سفره و در سکوتی اتمی نشستیم. دیگر از اصرارهای هر روز همسر [به دخترم که غذا بخورد] نبود. ایلدخت لقمه می گرفت و به شنل آبي نگاه می کرد. به همان اندازه که من از این زیبایی شناسی دخترم لذت می بردم، زن رنج می کشید. من مانند آمریکای بعد از جنگ مغرور و یکه تاز و زن چون شوروي آرام و در حال فروپاشی، سفره را ترک کردیم. تمام آن نعره ها و خط و نشان کشیدن های دیشب به سکوتی مطلق رسید و من با ترفندهای امپراطوری ام آرام آرام خط می دادم. ایلدخت کیفش را برداشت. کفش هایش را پوشید. سریع در را باز کرد و بی آنکه به پشت سرش نگاه کند در را بست.
اسکورتش کردم. پشت سرش راه افتادیم. مست از این پیروزی و شادمان از این نبرد. تا دم در ورودی مدرسه بدرقه اش کردم. برگشتم خانه. کیفم را برداشتم. همسرم اندوهگین و شکست خورده، روی مبل نشسته بود و چای می خورد. خوردنی تلخ و از سر ناچاری و درماندگی.
آرام گفتم خداحافظ و بدون جوابی از آن سو. از خانه بيرون رفتم.
او بر اساس [مد رایج] تصور درستی از موضعش داشت و من مطابق با حفظ شخصیت مستقل یک شهروند کم سن و سال؛ درست تر. او از کنایه و طعنه مسخره کردن بچه های مدرسه هراس داشت و من از اینکه دخترم به تشخیصی متفاوت از دیگران رسید خوشحال. او [دیگران] را ملاک گرفته بود و من [تشخیص یک انسان نابالغی که می خواهد خود دست به کشف جهان بزند را ]اصل قرار دادم. اینکه ایلدخت بعد از برگشتن چه تصمیمی گرفت و بچه ها چه واکنش هایی نشان دادند مهم نیست.
مهم این بود که تمام آن روز، بچه های کلاس و معلم همه درباره شنل کهنه صحبت کردند و بساط گفتگو موضوع اصلی کلاس همین شنل آبی کهنه بود.
علی ضامنی پور
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 کشف لاشه "کَل" و ۵ گونه پرنده از منزل شکارچی "پادنا"
- 2 احیای مجموعه ورزشی کارگران یاسوج/+تصاویر
- 3 با افت منابع آبی کهگیلویه و بویراحمد تابستان سختی پیشرو است
- 4 ۲۶ هزار معلول تحت پوشش بهزیستی کهگیلویه بویراحمد
- 5 خانواده ۹ نفره گرفتار در ارتفاعات چاروسا کهگیلویه نجات یافتند
- 6 فرماندار گچساران : ۴۰۰ طرح اشتغالزایی در گچساران اجرا میشود
- 7 ۱۷ میلیارد ریال اعتبار در ورزش زورخانه ای کهگیلویه وبویراحمد هزینه شده است
- 8 ۲۳ درصد از نوآموزان کهگیلویه و بویراحمد تاکنون مراجعه نکردند
-
سرپرست مدیریت فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج منصوب شد
-
مدیر فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج تغییر کرد+ عکس و سوابق
-
انتقاد شجاعپوریان از تشریفات بیجا در مراسمهای عزا/ آیینهایی که تسلیبخش نیست
-
نوستالوژی فوتبال دهدشت در دهه 60
-
دلنوشته رئیس سابق دانشگاه علوم پزشکی استان در سوگ زنده یاد «قلندر سخن سنج»/ زمین سبز دیگر جای خالی تو را حس میکند
-
«قلندری» که سخن میسنجید
-
واگذاری معادن کهگیلویه و بویراحمد با شرط فرآوری
-
قیمت جدید شن و ماسه در کهگیلویه و بویراحمد اعلام شد
-
هزینه ماهانه ۴۰۰میلیارد تومانی تأمین اجتماعی کهگیلویه و بویراحمد
-
۱۸۷۷ میلیارد تومان از اعتبارات سال گذشته کهگیلویه و بویراحمد هنوز جذب نشده است
نظرات ارسالی 2 نظر
پاسخ ب هاشمی زاده ....درود داستان قشنگی بود احترام ب خواسته دختر عزبزش ...نامبرده جلوی کسی روزه خواری نکرد و شخصیت بالای نویسنده مورد ستایش است ک به دروغ نگفت روزه ام ...هر چند روزه کاری شخصی است ب کسی ربطی ندارد ....
پاسخمطلب جالب و قابل تأملی بود لذت بردم. اما نویسنده محترم مگر ماه رمضان نیست، چطور دوگانه می خوانی ولی روزه خواری هم می کنی
پاسخ