یادداشت
گفتگو و گزارش

استاندار؛ تنگ پیرزال؛ سقوط مرگ‌بار

ما غریبانه متمدن شدیم و مظلومانه محروم! و محرومانه هم مرحوم!!

استاندار؛ تنگ پیرزال؛ سقوط مرگ‌بار

در سوگِ آبجی اکرم، سقوط از پُلِ سرنوشتِ تنگِ پیرزال! و نحسی عدد ۱۳ برای کهگیلویه ی بزرگ

سلام آجی!

می دونم که آخرین مرز معصومیتِ تو تا گوشه همان پُل بود و اوج افتادگی ات تا افتادگی شانه های همان جاده!!

اما از آن گوشه ی پل به بعد، جنگ آهن است و آه! و مسابقه گاردریل هست با گارد ویژه ی مسئولین!

شاید به اندازه یک دنیا دست اندازی در مسیر جاده زندگی ات، پیچ و خمهای خطرناکتر از جاده سرفاریاب را و تنگناها ی تنگ‌تر از تنگ پیرزال را در دلتنگی های زندگی، پشت سر گذاشته‌ای! 

اگر ۲٠سال قبل پدرت و ۴ سال قبل مادرت، در اوج صداقت و سادگی! با گلبانگِ شروه و دعای زنان ساده دلِ ایل، بر دستان هم ولایتی های وفادار و داغدارتان تشییع شد! اما سرنوشت خودت هم از لابلای بلوطهای ریشه دار زاگرس و گذر از گارد ریل های تنگ پیرزال خیلی ساده و زلال و بی آلایش از دلِ نحسی عدد ۱۳ به دست آن پلِ سرنوشت سپرده شد!

و تو ناخواسته اسیر دو عدد بودی:

۲۴( عدد سرگذشت)! و ۱۳(عدد سرنوشت)!

بله خواهر مظلومم!

(ما هم ولایتی های تو غریبانه آگاه شده بودیم و مظلومانه بیدار!)

از بیداری رسیدیم به غمخواری و از غمخواری رسیدیم به:

... همدردی ... همه با هم و همون درد مشترک!

می دانی آن درد مشترک چیست؟ این هست که این چند سال فقط خودت تنها یتیم نبودی! آبجی! ما هم مثل تو سالهاست که یتیم هستیم!

بله آجیِ خوبِ من:

ما مردمان صبوری بودیم با:

(تمدنی کهن و تاریخ ساز!)

ما غریبانه متمدن شدیم و مظلومانه محروم! و محرومانه هم مرحوم!!

اما:

برداشت اول:

یک نفر در این وسط مقصر هست! من؟ شما؟ یا او؟!

برداشت دوم:

هیچکس مقصر نیست! شاید دنیا با همه ی بی وفایی هایش مقصر باشد که از گردونه ی وفا و از چرخه ی عدالت عبور کرده است! همان دنیایی که این روزا دیگه نه بر مدار قانون می چرخد و نه بر محور راستی!

آجی میدونی بعد از تو مسئولین بر سر همان پل مجادله کردند که جز حوزه استحفاظی چرام است یا کهگیلویه؟* عجبا که چه نقطه ای را انتخاب کردید برای وداع:

نقطه ای بینابینِ قانون و مصلحت و برای فرار از مسئولیت!!

البته آبجی! بعد از تو مسئولین آمدند، هم احترام گذاشتند و هم اعتبار! تا شاید از محل این اعتبار و پل های باز سازی شده!! زمانی فرزند شش ساله ات خاله اش را که در همین تصادف ضربه ی نخاعی دید به همان تفرجگاه یادگار مادری ببرد که روزگاری *قربانی قصورِ مقصر* شد او و خاله ی خود هر دو با هم به طبیعت خواهند گفت که:

اینک ما مانده ایم و یک دنیا *انتظار و یک عالمه انزجار و یک آخرت، آهن و آه همراه با نفرینِ یک کهگیلویه ی بزرگ!

دنبالِ یک مقصر بزرگ!!

بله آجی اکرم! مطمئن هستم که تو نفرین شده ی هیچکس نبودی! اما نفرینِ تو دیر یا زود یقه ی ما را خواهد گرفت!!

آرام بخواب و آسوده باش آجی عزیزم!

روحت شاد و نامت جاودان باد

(حسین بویراحمدی اصل)



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 ناشنوا 1403/1/18 9:47:25

    نه سی کر بگوی نه سی کور وربازی

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها