-
از نقد تا اقدام؛حلقه گمشده مدیریت در چرام
حسن کریمی -
تفنگ و فرهنگ
حافظ یعقوبی -
شهامت اهل واسطه گری و فریبکاری نیست
موسی اخلاقینسب -
«غلامرضا پناه» از دریچه روانشناسی رهبری؛ تحلیل یک مدیر تحولآفرین با تکیه بر نظریههای سرمایه
عنایت شیخی -
مردم آزاری با قولهای ورشکسته دولتها و مدارس غیرانتفاعی
پیام واحد -
رشد بی رویه و بی ضابطه مدارس غیر انتفاعی
رضا حیدری -
موحد، تناقضات بین عمل و جایگاه نمایندگی مردم
علی صاحبی -
حملات به بهرامی؛ ناآگاهی یا انتقامجویی سیاسی؟
یادداشت مخاطبان -
آقای بهرامی! جوان کهگیلویه و بویراحمدی کمفرصت است، نه کمهنر
بویار پارسه -
از همدلی تا امید آفرینی؛ روایت هفته دولت ۱۴۰۴ در کهگیلویه وبویراحمد
ادریس کشاورز
خانم معلّمها و آقا معلّمها
تازه آن تُف زمانی بر من نثار شد، که توسن تورّم اینگونه لگام پاره نکرده بود که نیاز به مهار یابد؛ خدا به داد خانممعلمها و آقامعلمهای این روزگار برسد!

اَفتونیوز| محمد علی فیاض بخش در یادداشتی نوشت، سالها پیش در اواخر دههی شصت در خیابان به یکی از معلمان دوران دبیرستانم برخورد کردم؛ بلندقامتی نستوه، آزاده و اهل فکر، که در همان زمان تدریس، برازندهْمعلمی بود در این اوصاف. این روزها در سالخوردگی و خانهنشینی سر میکند- عمرش دراز باد.-
مرا که دید، نه گذاشت و نه برداشت و با غیظی آشکار گفت: «به شماها هم میتوان گفت شاگرد!؟» دستپاچه شدم و گفتم: «استاد! چه خطایی از ما سر زده!؟» گفت: «در حق من نه، بیا بنشینیم گوشهای تا بگویمت»؛ و ادامه داد: «آقای….را یادت هست»؟ «گفتم: آری؛ مرحوم شدند؟» گفت: «کاش خبر مردنش را برایت میآوردم؛ نه، بشنو….»
آقای….در همان دوران تدریس، سالخوردهمردی بود با موهای انبوه و ابروان و سبیل پرپشت سپید؛ و یکی از دروس پایه و تخصصی را مثل آب خوردن تدریس میکرد. بچهها آن زمان میگفتند: بیدست درس میدهد!»؛ یعنی بدون دست و پا زدن؛ اینقدر مسلّط.
آقا معلم اوّلی روی نیمکت کنار خیابان ادامه داد:
«روزی آقای….را در گذری دیدم؛ کیسهای توبرهمانند در دست و درونش شیئی سنگین. گفت: فلانی! میخواهی بدانی این چیست؟ و توبره را باز کرد؛ یک آبمیوهگیری برقی مستهلک. گفتمش: لابد میبری برای تعمیر. گفت: نه؛ این آخرین تکهی ارزشمندی است که در خانه برایم ماندهبود؛ میبرمش سمساری برای گروگذاری؛ بلکه با پولش زخمی از زندگیام را در دوران بازنشستگی مرهم گذارم.»
رفتم در دوران پرشور دبیرستانی، با آن آقامعلمها، که وجداناً یک تار موی اصل در سر و ریش و سبیلشان قیمتیتر بود از سرهایی آشفته با گیسوی به بدل کاشتشده؛ و گذشت آنچه گذشت.
…سر به زیر افکندم. آقا معلم رکتر و بیپرواتر از آن بود که مراعات خجالتم را بکند، و حق داشت. گفت: «میدانی که من از مال دنیا بینیازم؛ اما تُف به شما شاگردانی که از حال و روز این معلمهاتان بیخبرید.»
تازه آن تُف زمانی بر من نثار شد، که توسن تورّم اینگونه لگام پاره نکرده بود که نیاز به مهار یابد؛ خدا به داد خانممعلمها و آقامعلمهای این روزگار برسد!
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 هفت هزار تن بذر اصلاحشده برای کشت پاییزه در کهگیلویه و بویراحمد تامین شد
- 2 ۹ درصد جمعیت کهگیلویه و بویراحمد سالمند است
- 3 رشد ۶ برابری کشفیات ماینرهای غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- 4 قاچاقچی لوازم دندانپزشکی و موبایل در یاسوج نقره داغ شد
- 5 خرید و ذخیرهسازی گندم در کهگیلویه و بویراحمد بیش از ۶۰ درصد کاهش یافت
- 6 معاون جدید پیشگیری از جرم دادگستری کهگیلویه و بویراحمد منصوب شد
- 7 تقدیر و تشکر خانواده «شهید ایزدپناه» از ابراز همدردی مردم
- 8 متلاشی شدن باند حفاری غیرمجاز در یاسوج/ یک تبعه بیگانه دستگیر شد
-
پیشرفت طرح پلیاتیلن سنگین شرکت صنایع پلیمر گچساران به مرز ۵۰ درصد رسید/ آمار اشتغال در این طرح از ۸۰۰ نفر عبور کرد
-
مهر تایید قلعهنوعی بر عملکرد فوتبالیست هماستانی/ «کسری طاهری» به تیم ملی فوتبال دعوت شد
-
فاصله توسعه ای گچساران با کهگیلویه؛ مدیریت زنان یا فاصله بین دو طرز تفکر؟
-
شلیک به زندگی در مراسم شادی/ تیراندازی حین یک عروسی کشته و زخمی برجای گذاشت
-
سیمان سفید تنگ سپو؛ پروژهای ۱۸ ساله که در حسرت تحقق ماند
-
شکار غیرمجاز شبانه با سگهای آموزشدیده در کهگیلویه و بویراحمد
-
وزیر میراث فرهنگی/تفویض اختیار حوزه میراث فرهنگی و گردشگری به استاندار
-
مطالبه عجیب موحد از وزیر میراث فرهنگی/ منجی کهگیلویه باشید!
-
مدیران اینستاگرامی؛ خدمت یا نمایش؟
-
ذبح منافع عمومی به جای منافع شخصی/ مدافعین معاون استاندار دنبال چه چیزی هستند؟
نظرات ارسالی 1 نظر
آن تف نثار مسوولان ریاکار تصمیم گیر باد که فقط زبانند و زبان و زبان نفت و گاز و خاک و آب مملکت رو می فروشند و همچنان بر گرده مردم ستم کشیده سوارند جناب دکتر همه تحت فشارند معلم بیشتر و بیشتررررررر درود بر شما که این روایت تلخ رو به گوش خوانندکان رساندی
پاسخ