-
آینده جنگ اسرائیل با ایران چه خواهد شد؟
عباس عبدی -
«شافرج الله»
سیدمحمد مختاری -
ایران خانهی ماست؛ مسئولیت ایرانی بودن فراتر از هر تفاوتی
علیرضا تابش -
وقتی وفاداری استاندار به دولت قربانی روابط و رفاقتهای پشت پرده میشود»
یادداشت مخاطبان -
دفاع از ایران؛ به نام یا به ننگ!
فضلالله یاری -
جوابیهای به یک رسانه/ وقتی مدح بیمحتوا جای مطالبهگری رسانهای را میگیرد
حسن کریمی -
مرثیهای بر پروژههای نیمهتمام استان کهگیلویه و بویراحمد
بویار پارسه -
دیدهبان
هجیر تشکری -
عوارض شناسی تعطیلی خرد سیاسی در سطح میزان پیشرفت شهرستانهای چهارگانه
یاسین علویان سوق -
واقعیت مدیران 50 میلیاردتومانی و نقش «تاجگردون» در بحران مدیران اینستاگرامی!
اسلام ذوالقدرپور
طفلی به نام شادی

افتونیوز - فضلالله یاری نگاهی به بازی ایران و استرالیا پس از 24 سال ایرانیان پس از تحمل برخی و مصائب حاصل از نبود آزادی در میانه قرن پر از غوغای معاصر انقلابی کردند که حاصل تلاش مبارزان بسیاری بود که یا جسم و جان خود را به معرکه مبارزه آورده بودند یا روح و روان خود را. هنوز شهدی از آن نچشیده بودند که انقلابیون به جان هم افتادند. چسبیده به آن اتفاق بزرگ دیوانهای به نام صدام حسین به کشور حمله کرد و هشت سال جسم و جان مردم ایران را درگیر مصائب آن کرد.
بعد هم دوران سازندگی بود که تازه سررسید بدهیهای زمان جنگ عرصه را بر مردم تنگ کرده بود و تورم وبی ثباتی اقتصادی روحشان را در معرض اضطرابهای بزرگ قرار داده بود. در میان مخارج معیشت و اجاره خانه و شهریه دانشگاه و فرزندان و بهداشت و نیازهای اولیه زندگی، «شادی» کالایی لوکس بود که ازنظر انقلابیون به اتهامی بزرگ میمانست و طبیعی بود که در این فضا محلی از اعراب نداشته باشد.
در غیاب رفع این نیاز بزرگ جانها میفرسود و روانها ناخودآگاه را هشدار میدادند که چیزی در این میانه کم است؛ شادی. در کنار اجبارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن روزگار، گروههای فشار هم از تاریکی دخمهها سر برآورده بودند و بهعنوان پیادهنظام برخی گروههای سیاسی اتهام شادی را پررنگتر کرده بودند چیزی شبیه تبلیغ و تبانی علیه نظام.
در میانه دهه هفتاد اما ناگهان دوم خرداد از راه رسید و به مردم یادآوری کرد که شادی هم در سبد خانوار کنار کره و پنیر و گوشت و تخممرغ گران شده، جایی باید داشته باشد. میان آنهمه پرخاش و شعارهای زندهباد و مرده باد موسیقی هم لازم است.
سینما و تئاتر هم میتواند بخشی از حفرههای خالی اوقات فراغت را پر کند. کلاً ملت به یاد یک موضوع فراموششده افتاده بودند. شادی در دستور کار خانوادهها قرار گرفت.
سفرها بیش از گذشته جادههای کشور را شلوغ کرده بود، اندکی رنگ به لباسها و چهرهها برگشته بود. ملت تمرین شادی میکردند. در آن میانه البته هنوز محافلی بود که شادی را توطئه دشمن میدانستند و در محافل خود بر لزوم برخورد محکم با آن تأکید میکردند.
در آن میانه شادیهای خصوصی و فردی مردم بیپناه مینمود و اخبار دستگیریهای افراد در مهمانیها و جشنهای خصوصی در رسانهها نمود بیشتری داشت؛ اما ناگهان یک شادی بزرگ از راه رسید؛ یک شادی که خصوصی نبود.
در مهمانیهای خانوادگی رخ نداده بود. روز هشتم آذر از نیمه گذشته بود، ملت کار و زندگی خود را تعطیل کرده و پای گیرندههای تلویزیونی نشسته بودند، دستی بر آسمان داشتند و چشمی به صفحه متحرک تلویزیون که بازی مهیج و پر از اضطراب بین ایران و استرالیا در ورزشگاه جهنمی ملبورن را توی چشمها فرومیکرد.
در آن جهنم سوزان درحالیکه زمین و زمان علیه آرزوی مردم ایران دستبهدست هم داده بودند و میخواستند دوریشان از جهام جهانی فوتبال را بیست سال بیشتر تمدید کنند، ناگهان خداداد عزیزی توپی را از علی دایی گرفت و در یک موقعیت تکبهتک با «مارک بوسنیچ» - دروازهبان استرالیایی روی اعصاب مردم ایران - قرار میگیرد و دروازه او را باز میکند و ناگهان جهان برای لحظاتی از حرکت میایستد. بعد حرکت میکند، اما در سکوت. خداداد عزیزی که حالا غزالی تیزپا شده بود توی جمعیت تماشاگر پریده بود، مربی برزیلی ایران پشیمان میشود و سیگار پرت شده روی چمناش را برمیدارد و کام عمیقتری میگیرد. بعد ناگهان همه ایران میشود صدا، میشود تصویر، میشود رنگ و میشود شادی؛ یک شادی عمیق، یک شادی بزرگ، یک شادی لذیذ. همانکه در چشمها فرومیرفت و از گوشها بیرون میزد.
روی زبان میچرخید و روی پوست مینشست. مردم به خیابان آمده بودند. میخواندند و میرقصیدند، نه از گروههای فشار خبری بود و نه نیروی انتظامی. بودند، اما شادی به رسمیت شناختهشده بود و کسی مقابل آن قرار نگرفت. از آن روزها 24 سالی میگذرد.
ایران سه بار دیگر به جام جهانی رفت، اما هیچکدام بهاندازه آن روز آذرماهی در جان مردم ایران ننشست. انگار آن روز از جنس دیگری بود؛ فراتر از ورزش.
از آن روزها 24 سال گذشت، ملت ما شادیهای کوچک و البته اندوههای بزرگتری را تجربه کردهاند. این روزها هم غم نان دارند و هم درد آب. هم در اندیشه سلامتاند و هم در فکر آرامش. آینده آنقدری رنگی نیست که عصر روز 8 آذر1376 مینمود.
آن روز بزرگ اگرچه در پشت سر مردم ایران قرار دارد، اما بدون تردید راهنمایی است برای تعیین جنس شادیشان؛ یک شادی همگانی که همه برنده میدان باشند و هیچ ایرانی از آن ملول نباشد. یک شادی تقسیمشده به سهمهای مساوی.
این وضعیت را شاعر معاصر ایران محمدرضا شفیعی کدکنی بهروشنی تصویر کرد.
وقتی سروده بود: «طفلی به نام شادی/دیری است گم شده است/با چشمهای روشن براق/با گیسویی بلند – به بالای آرزو-/هرکس از او نشانی دارد/ما را کند خبر/این هم نشان ما:/یکسو خلیجفارس/سوی دگر خزر…»
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 ارزآوری ۲۵ میلیون دلاری محصولات کشاورزی برای کهگیلویه و بویراحمد
- 2 شرور سابقه دار در باشت دستگیر شد
- 3 خالی کردن حساب با پیامک جعلی ابلاغیه قضایی
- 4 کاهش ۱۵ درصدی ترددهای بیناستانی در جادههای کهگیلویه و بویراحمد
- 5 امحا ماینرهای کشف شده در کهگیلویه و بویراحمد
- 6 رئیس شورای شهر: ترافیک سنگین یاسوج چالش بزرگ پیش روی ماست
- 7 صدور حکم قاطع برای نانوایی متخلف گچسارانی در دام تعزیرات
- 8 خسارت زلزله دهدشت به ۱۰۰۰ واحد مسکونی
-
نشست احزاب اصلاحطلب و اصولگرا با استاندار/ «وحدت» و «همبستگی ملی» فصل مشترک جریانهای سیاسی استان/ گزارش و عکس
-
رئیس فرهنگ و ارشاد گچساران منصوب شد/ ابلاغ
-
مديرعامل شركت نفت گچساران: كتابخانههای شركت نفت گچساران بیش از 6 هزار نفر عضو دارد
-
استاندار کهگیلویه و بویراحمد بر شتاب و روند تکمیل پروژههای عمرانی و خدماتی شهر یاسوج تاکید کرد
-
استاندار: زیرساختهای گردشگری مذهبی توسعه مییابند
-
تذکر رئیسجمهور به منابر، رسانه ملی و نمازهای جمعه: از سخنان تفرقهافکنانه و اختلافبرانگیز بهشدت پرهیز شود
-
«وضعیت حساس کنونی» ؛ جنگ یا صلح؟!
-
«همایونفر» معاون اداره کل مسکن و شهرسازی استان شد/ ابلاغ
-
هتل ورزش یاسوج پس از سالها تکمیل میشود/ آگهی مناقصه
-
لاشه پهپاد هرمس بر دوش یک لر
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!