-
پروژههای کلنگی!؟ چرا هیچ طرحی برای افتتاح در هفته دولت نیست؟/ به بهانه عرایض نماینده کهگیلویه در شورای اداری استان
علی صاحبی -
۱۹ مرداد؛ روزی برای دلسپردگان واژهها
علی سینا رخشنده مند -
روز خبرنگار و شعری از هوش مصنوعی
علی ضامنی پور -
جامعه ای که خبرنگارانش را حفاظت نکند، محکوم به نابینایی است
یادداشت مخاطبان -
برای آنان که صدای دیگراناند
مریم پارسا -
مدیر شایسته کیست؟
یادداشت مخاطبان -
آمارسازی ، پاسخ گریزی، وسکوت در برابر تخلفات گذشته / از استخدام های فله ای تا آمارهای صوری / دفتر آمار، نه دفتر اقدام / وقتی مدیر ارقام، از واقعیت عقب ماند.
ناشناس -
«غلامرضا پناه» ؛ مدیری از تبار بخشندگی
عنایت شیخی -
مردم آزاری به سبک پزشک متخصص
پیام واحد -
آب هست، اما برای دیگران!!!
سعید صفا دوست
نگاهی به اشعار حسین پناهی /جدال با سوال

اَفتونیوز _ «ما بدهکاریم/به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند/معذرت میخواهم، چندم مرداد است؟/و نگفتیم چون که مرداد/ گور عشق دل خون رنگِ دلِ ما بوده است.»
در مصاحبهای از کارل گوستاو یونگ پرسیدند: به خداوند ایمان دارید؟ او در جواب گفت: چیزی به نام ایمان و اعتقاد وجود ندارد. من پدیدهها را میبینم و انتخاب میکنم. من خدا را میشناسم. از تمام پدیدهها. من نیازی به ایمان ندارم. من او را میشناسم.
حسین پناهی در قسمتی از گفتوگوی من و نازی به همین سوال اینگونه پاسخ میدهد: «خدا تو جوونه انجیره/خدا تو چشم پروانه است/وقتی از روزنه پیله اولین نگاهشو به جهان میندازه/خدا بزرگتر از توصیف انبیاست/بام ذهن آدمی، حیات خانه خداست/خدا به من نزدیکه، همین قدر که تو از من دوری».
آنچه برداشت من است، فلسفه فکری حسین پناهی چیزی بین فلسفه ذهنی و عینی است. «من حسینم/پناهیام/خودمو میبینم/خودمو میشنفم/تا هستم جهان ارثیه بابامه/سلاماش و همه عشقاش و همه درداش، تنهاییاش/وقتی هم نبودم مال شما».
و جایی دیگر میگوید: «چشمای من آهن انجیر شدن/حلقهای از حلقه زنجیر شدن/عمو زنجیر باف، زنجیرتو بنازم/چشم من و انجیرتو بنازم».
یا جایی دیگر: «تو به من خرابهای نشون بده/ تا من جای مارمولکشو تعیین بکنم». هر چه هست اما اینکه پناهی در جنگ با «سوال» خود را مغلوب میبیند، جای شکی ندارد. او مقصر همه چیز را سوال میداند.
«ما چرا میبینیم؟/ما چرا میفهمیم؟/ما چرا میپرسیم؟». این ما چرا میپرسیم، آخر ماجرا خود سوال از سوال است. یعنی هم پرسش را و هم چرایی پرسش را باهم نگاه میکند. او حجت را البته در جایی دیگر تمام میکند و تاکید میکند:
«نه نترس/کافر نمیشوم هرگز/زیرا به نمیدانمهای خویش ایمان دارم». او نمیداند و میداند که نمیداند و هیچ بهتر از این نیست. حسین پناهی برای «تمبون کانت کِش را تجویز میکند».
هگل را «با پول گوشوارههای نازی و عینک ته استکانی خودش عمل کرد رفت پی کارش»، مارکس را کسی میداند که به جای ارزن «تخم مرغ به خورد مرغا میداد.
خودشو با ارسطو طاق میزنه، چون ارسطو هم «آدم بود/دندون داشت/تو خونش آهن داشت». حسین پناهی مجموعهای از سوالات بیپاسخ است. مجموعهای از سوالاتی که به قول خودش خط بین زندگی نرمال و آنرمالش بود.
«یادمه قبل از سوال/كبوتر با پای من راه میرفت/جیرجیرك با گلوی من میخوند/شاپرك با پر من پر میزد/سنگ با نگاه من برفو تماشا میكرد/سبز بودم درشبِ رویش گلبرگ پیاز/هاله بودم در صبح گِرد چتر گل یاس/گیج میرفت سرم در تكاپوی سر گیج عقاب/نور بودم در روز/سایه بودم در شب/خود هستی بودم/روشن و رنگی و مرموز و دوان». او معتقد است «منِ عفریته مرا افسون کرد»، و زیباترین تعبیر ممکن را از هستیِ پیش از سوال و ظهور عفریتهای به نام «من» در شعر بالا بروز میدهد.
برای همین است که میخواهد برگردد به کودکی.
او تنها پناهگاه خودش را در کودکی و پیش از ظهور «سوال» و «من» میبیند.
صحبت در مورد پناهی بسیار است و موشکافی آثار او همان قدر که لذتبخش است، در عین سادگی و حلاوت کلام، سخت و گمراهکننده نیز هست.
حسین پناهی شاعر بود؛ شاعری که نهادش را میشناخت و در عین حال هیچ جا جز در نمیدانمها با قطعیت چیزی نگفت. او همولایتی من بود و این در درک آنچه از سر گذراند، مکانها و دلایلی که میخواهد به کودکی برگردد به من کمک شایانی میکند.
«من باید برگردم/تا تو قبرستون ده غش غش ریسه برم/به سگ از شدت ذوق،سنگ کوچیک بزنم/توی باغ خودمون انار دزدی بخورم/وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم/آخه! تنها من میدونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده/کلید کهنه صندوق عجایب لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه/راز خاموشی فانوس کجاست؟/گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست/چه گلی رو اگه پرپر بکنی شیر بزت میخشکه/من باید برگردم تا به مادرم بگم من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم/تا به بابا بگم باشه باشه، نمیخواد کولم کنی/گندوما رو تو ببر، من به دنبالت میآم/قول میدم که نشینم خونه بسازم با ریگ دنبال مارمولکا نرم تا اون ور کوه/من میخوام برگردم به کودکی/من میخوام برگردم به کودکی».
اینها برای کودکیست و کودکی یعنی قبل از سوال. قبل از بروز من.
و مسئله این است که حسین پناهی تا مرز کودکی و سوال برگشت و به کودکی نزدیکتر از همیشه شد و بعد از دنیا رفت. گواه این مسئله اشعار و بازیهای بداهه او در فیلمهای مختلف است.
حسین پناهی آدمی را این گونه تعریف میکند: «آدمی صندلیِ سالنِ مرگِ خودشه»، و هیچ تعبیری زیباتر از این ندیدهام.
او در چهاردهم مرداد سال هزار و سیصد و هشتاد و سه برای همیشه چشم از جهان گشود و بر خلاف خواسته قلبیاش که خواب ابدی در دژکوه بود در قبرستان سوق و با فاصله از دیگر مردگان به خاک سپرده شد. «چه مهمانان بیدردسری هستند مردگان/نه به دستی ظرفی را چرك میكنند/نه به حرفی دلی را آلوده/تنها به شمعی قانعند و اندكی سكوت».
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 مشکل توزیع کود یارانهای در کهگیلویه و بویراحمد مرتفع شد
- 2 کاهش ۱۸ درصدی سرقت در کهگیلویه
- 3 شهرک صنعتی خورشیدی در کهگیلویه و بویراحمد افتتاح می شود
- 4 کشف ۳۰۸ کیسه آرد قاچاق در کهگیلویه وبویراحمد
- 5 مدیرعامل آبفا استان: تکمیل تصفیهخانه دهدشت ۶۰۰ میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد
- 6 ارزآوری ۲۵ میلیون دلاری محصولات کشاورزی برای کهگیلویه و بویراحمد
- 7 شرور سابقه دار در باشت دستگیر شد
- 8 خالی کردن حساب با پیامک جعلی ابلاغیه قضایی
-
مدیرکل انتقال خون: در شاخصهای اهدای خون جزو سه استان برتر کشور هستیم/ مشارکت پایین جوانان و بانوان چالش اصلی اهدای خون است
-
مسئولیت جوان هماستانی در صنعت نفت و گاز + عکس
-
امضای تفاهمنامه همکاری میان هلدینگ خلیجفارس و بانک رفاه/ تأمین مالی طرحهای صنایع پلیمر گچساران و پتروشیمی دهدشت در اولویت اول همکاری
-
هیئت رئیسه شورای شهر دوگنبدان انتخاب شدند/ جزییات
-
مهار آتشسوزی در مرکز ضایعاتی دوگنبدان با تلاش آتش نشانان
-
ضارب خیابانی بانوی گچسارانی دستگیر شد
-
کهگیلویه و بویراحمد ۱۰ ایستگاه شتابنگار زلزله نسل جدید راهاندازی کرد
-
رفع ابهام رئیس اورژانس استان از تعطیلی موقت یک پایگاه در زیلایی
-
بازدید مدیران ارشد گروه صنایع پتروشیمی خلیجفارس از پروژه پلی اتیلن سنگین گچساران/ تأمین مالی طرح صنایع پلیمر در اولویت است
-
دستگيري سارقان مشاعات ساختماني در گچساران
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!