-
از نقد تا اقدام؛حلقه گمشده مدیریت در چرام
حسن کریمی -
تفنگ و فرهنگ
حافظ یعقوبی -
شهامت اهل واسطه گری و فریبکاری نیست
موسی اخلاقینسب -
«غلامرضا پناه» از دریچه روانشناسی رهبری؛ تحلیل یک مدیر تحولآفرین با تکیه بر نظریههای سرمایه
عنایت شیخی -
مردم آزاری با قولهای ورشکسته دولتها و مدارس غیرانتفاعی
پیام واحد -
رشد بی رویه و بی ضابطه مدارس غیر انتفاعی
رضا حیدری -
موحد، تناقضات بین عمل و جایگاه نمایندگی مردم
علی صاحبی -
حملات به بهرامی؛ ناآگاهی یا انتقامجویی سیاسی؟
یادداشت مخاطبان -
آقای بهرامی! جوان کهگیلویه و بویراحمدی کمفرصت است، نه کمهنر
بویار پارسه -
از همدلی تا امید آفرینی؛ روایت هفته دولت ۱۴۰۴ در کهگیلویه وبویراحمد
ادریس کشاورز
تهمینه (قسمت دوم)

با خداحافظی از دایی شمس الله، از درّهی پلنگ گذشتم، گنبدِ سبزِ امامزاده صفدر خودش را نشان داد. گنبدی که بر بلندترین نقطه ی روستا بنا شده، محترم ترین مکانی که با همت بزرگترها وتلاش جوانانِ مذهبی حفظ و نگهداری میشه... رسم بود، وقتی چشمت به امامزادهای میافتاد، چند سنگ روی هم میگذاشتی و سلام میکردی. چند سنگ برداشتم و روی هم گذاشتم. سنگهای مناطقِ گرمسیری زِبر و خشن هستند. غیر از بارانهای اسیدی، گرمای محیط سطح سنگها را بهشدّت میفرساید. حشرات و جانوران کوچک معمولاً در سایهی اندکِ این سنگها لانه میسازند. یاد گرفته بودم ابتدا گوشهی سنگ را بلند کنم تا اگر عقربی، ماری، مارمولکی لانه دارد مواظب باشم. گوشهی سنگی را به سمت بالا کشیدم ، چند عقرب ریز و درشت با بدنهای شیشهای و طلایی رنگ مشغول غارتِ جسدِ ملخی بودند. دلم نمیخواست پا بر سَرِ سفرهای بگذارم که میزبانش از حضورم هراسان وخشمگین میشود، به آرامی سنگ را گذاشتم و صلواتی فرستادم. گفتنِ صلوات در میان سادات رسمی دیرینه است. از شستشوی دست و لباس تا واردشدن به منزل و باز شدنِ گِرهِ طنابی و گشودنِ قفلِ دری و...، صلوات کارگشا و چاشنیِ اکثر کارهاست. سلام و ارادتم را نثار امامزاده کردم و به راهم ادامه دادم. خورشید جهانتاب، خسته از نورافشانی بهسمت غروب میرفت تا کمی بیاساید و فردا دوباره از شرق زمین بالا بیاید و بر طولیان بتابد. وقتی خورشید در حال خداحافظی است، چنان دلواپسِ برگشتِ دوباره است که گویی بُغضی گلویش را میفشارد و صورتِ زیبایش بهزردی میگراید. انعکاسِ نورش در سمت غروب رنگ آسمان را نارنجیِ مایل به زرد میکند. قدیمیها به این زمان، "زرده به کوه" میگفتند. زرده به کوه، یعنی نزدیکهای غروب و زرد شدنِ کوهها و ارتفاعات مغرب. چه زمانِ دلگیری! که خورشید دارد غروب میکند و تو ناچاری فراقش را تحمّل کنی. مردمانِ منطقه معتقد بودند، این هنگام موقع مناسبی برای خوابیدن و غذا خوردن نیست. اگر کسی در هنگام "زرده به کوه" بخوابد، شب خوابش نمیبرد و افکار منفی بهسراغش میآید و اگر در آن وقت غذا بخورد نظمِ دستگاهِ گوارشش به هم میریزد. درمانی فوری که آرامشِ ناشی از بههمریختگیِ دستگاه گوارش را برمیگرداند، گیاه خودرو و وحشی برنجاسف( berenjasf) است که دوست سالهای دورِ خالهام بود. آخرین خوانی که باید میگذراندم باغِ ”میر قادر” بود. مردی تنومند، سبزهرو با سینهای ستبر که با چوبدستیِ بلندش شبیه جنگاوران شاهنامه بود، هیبتش و صدای سنگین و پرارتعاشش ترس را بر دلِ هر متجاوزی مستولی میکرد. خیارچنبر، گوجه و کدوهایِ باغ، بهرویم لبخند میزدند، امّا کدام شیرِ پاکخوردهای جرأت داشت پا در حصار باغ بگذارد، حصاری که از خارهایِ تیز و خشکِ درختِ کُنار (سدر) و دیگر بوتههای خاردار منطقه فراهم میشد و بهنحو خاصی کنار هم قرار میگرفت. شاخههای بزرگتر را در زمین فرو میکردند و بوتههای خار را در لابهلای شاخههایشان میگذاشتند... دیواری خاردار تا مانع عبورِ حیواناتِ وحشی یا انسانهایی باشد که میخواهند بدون اجازه وارد شوند. صدای میر قادر از شیپور گلویش بالا میرفت و در میان درّههای اطراف میپیچید. داییِ پدرم بود، اما آنچنان هیبتش جدّی و ترساننده بود که حتی جرأت سلامکردن برایم سخت بود. بهسختی بر طمعام غالب شدم تا از خیرِ مزّهی محصولات جالیزیاش بگذرم. دوست داشتم در شیاری قایم شوم تا باغبان خسته عزم منزل کند و از جالیزش، گوجه یا خیاری بردارم ، امّا دلم میلرزید و زانوهایم سُست میشد. سیّد بودیم و بدوناجازهبرداشتن از مال مردم یعنی لقمهی حرام که مادرم هم خیلی تأکید و نهی میکرد... بوی دلانگیز بوتهی گوجه، مثل طنابی بهسمت خود میکشیدم ، امّا هیبت دایی و تشرهای مادرم، مجابم میکردند. از باغ که عبور کردم، غیر از گنبدِ امامزاده، حالا دستی که بهسمت من بود و سلام میکرد هم دیده میشد. دستهای گنبدها بهسمت قبله بودند ، همان نشانهی پنج تن آل عبا، یعنی پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (سلام اللّٰه علیهم)، که بر بالای بسیاری از امامزادهها نصب شده است. امامزاده صفدر، ظاهراً با امامزاده حیدرِ دستگرد،(dastgerd) برادر است... دستگرد، روستاییست در فاصلهی سه کیلومتری طولیان، با مردمانی کشاورز، مهربان و زحمتکش. وقتی از کنار خانهی ”عمو ابوالحسن” می گذشتم آنقدر گرسنه بودم که فکر میکردم میتوانم یکدسته نان محلّی را بهتنهایی بخورم. بویِ عطرِ دلانگیزِ نانِ گرم در دالانهای ساختمانهای قدیمی پیچیده بود. ازلابهلای بوی نم و کهنگی بوی تپالهی گاوها، بوی خاکِ آبدیده، بوی نان راه باز میکرد و شامه نوازی میکرد. آرزو میکردم بوی نان، از خانهی خودمان باشد ، هرچه نزدیکتر میشدم بوی نان غلیظتر و من گرسنهتر میشدم. حتّی وقتی گرسنه نباشی بوی نان، هوسانگیز و دلپذیر است. از درِ حیاط وارد شدم، تهمینه هنرمندانه تیر (وردنه) را میغلتاند و مُشتَکِ خمیر را روی ”تَوَک” یا ”خُمچَک” (تختهی خمیر) پهن میکرد. تهمینه به خاطر زحماتِ شبانهروزی در روستا با سنّی کمتر از بیست سال، به زنی در آستانهی پنجاه سالگی میمانست. کار در روستا زن و مرد نمیشناسد، که زنان علاوهبر وظایف زنانهی خویش، کمتر از مردان فعّالیّتِ برونخانهای ندارند. آری، بوی نان گرم و عطر گندم، همینها آدمی را از بهشتِ برین بیرون آورد. بدون شک، حضرت آدم حق داشت گندم را میان اینهمه نباتات و میوه جات انتخاب کند و از بهشتِ عافیت پای بیرون بگذارد. امّا نمیدانم طعمِ نانِ ننه حوا مانند عطر نانهای مادرم روحنواز بود یا نه؟ نمیدانم، بابا آدم هم از لابهلای آنهمه گُلهای رنگارنگِ بهشتی، بوی نان را حس میکرد؟... ! نان، نان! چه واژه دلپذیری، وقتی پیاده آمده باشی و... ادامه دارد... سید غلامعبّاس موسوینژاد
عکس دهدشت، سال ۱۳۵۳
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 هفت هزار تن بذر اصلاحشده برای کشت پاییزه در کهگیلویه و بویراحمد تامین شد
- 2 ۹ درصد جمعیت کهگیلویه و بویراحمد سالمند است
- 3 رشد ۶ برابری کشفیات ماینرهای غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- 4 قاچاقچی لوازم دندانپزشکی و موبایل در یاسوج نقره داغ شد
- 5 خرید و ذخیرهسازی گندم در کهگیلویه و بویراحمد بیش از ۶۰ درصد کاهش یافت
- 6 معاون جدید پیشگیری از جرم دادگستری کهگیلویه و بویراحمد منصوب شد
- 7 تقدیر و تشکر خانواده «شهید ایزدپناه» از ابراز همدردی مردم
- 8 متلاشی شدن باند حفاری غیرمجاز در یاسوج/ یک تبعه بیگانه دستگیر شد
-
پیشرفت طرح پلیاتیلن سنگین شرکت صنایع پلیمر گچساران به مرز ۵۰ درصد رسید/ آمار اشتغال در این طرح از ۸۰۰ نفر عبور کرد
-
مهر تایید قلعهنوعی بر عملکرد فوتبالیست هماستانی/ «کسری طاهری» به تیم ملی فوتبال دعوت شد
-
فاصله توسعه ای گچساران با کهگیلویه؛ مدیریت زنان یا فاصله بین دو طرز تفکر؟
-
شلیک به زندگی در مراسم شادی/ تیراندازی حین یک عروسی کشته و زخمی برجای گذاشت
-
سیمان سفید تنگ سپو؛ پروژهای ۱۸ ساله که در حسرت تحقق ماند
-
شکار غیرمجاز شبانه با سگهای آموزشدیده در کهگیلویه و بویراحمد
-
وزیر میراث فرهنگی/تفویض اختیار حوزه میراث فرهنگی و گردشگری به استاندار
-
مطالبه عجیب موحد از وزیر میراث فرهنگی/ منجی کهگیلویه باشید!
-
مدیران اینستاگرامی؛ خدمت یا نمایش؟
-
ذبح منافع عمومی به جای منافع شخصی/ مدافعین معاون استاندار دنبال چه چیزی هستند؟
نظرات ارسالی 1 نظر
درود ...عااالی
پاسخ