-
«قلندرِ مستطیل سبز»
محمد زرین -
«قلندرِ مستطیل سبز»
محمد زرین -
تمجید بزرگان فوتبال یاسوج از بزرگمرد تاریخ فوتبال استان
یادداشت مخاطبان -
مردمآزاری با چند عدد قرص
پیام واحد -
اسطوره اخلاق فوتبال را دریبل کرد
سعید بخشوده -
تیمی که نیدرخشه استقلال دهدشته؛ قلندر خاموش شد، حماسه به ابدیت پیوست
بهنام عکاشه -
زاگرس، ستونفقرات ایران را نشکنید
وحید سیدیپور -
آموزش و پرورش وزیر دانا میخواهد نه سرباز رادان!!
علیرضا کفایی -
در سوگ قاضی تنها؛ سیدعیسی حسنی
علی ضامنی پور -
تحلیلی از عملکرد و سیاست های تاجگردون در بستر پلتفرم های مجازی
یعقوب درویشیان
«دهدشت جدید» اسباب اندوه «دهدشت قدیم»/ بیانیهی شماره 3 «محمد زرین»

محمد زرین کاندیدای پنجمین دوره انتخابات شورای شهر دهدشت بیانیه شماره 3 خود را منتشر کرد.
به گزارش افتونیوز، در بخشی از این بیانیه خطاب به مردم دهدشت آمده است: به خود بیاییم. دهدشت پیر از دست دهدشت جوان نالان است. چرا که در بین حتی همسایگان نوپای خود هم، سری در سرها ندارد. بیدار شویم پیش از آنکه یک بار دیگر، شهر از شهروند خالی شود.
متن کامل بیانیهی شماره 3 محمد زرین خطاب به مردم دهدشت در پی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم بیانیه شماره سه(دهدشت جدید،اسباب اندوه دهدشت قدیم!) (بدوا عرض کنم،مراتب پوزش و اعتذار خود را در بیانیه پیش از پیاپی بودن نوشته ها به محضر خوانندگان رسانده ام، اما چاره ای نیست و تقاضا دارم بخاطر وطنمان دهدشت، این تصدیع را تحمل کنید و مطالب را با حوصله بخوانید)
نوبهار است و دهدشت هم که فروردینش سعدیپسند و مسافرنواز. ابتدای نوشتار تقاضا دارم از آنجا که بسیاری از شهروندان دهدشت، حتی برای یکبار هم شده، از بافت تاریخی شهر دیدن نکردهاند، بعد از خواندن این نوشتار برخاسته و قدمی در آن بنهند، تاملی بکنند، بعد به شهر فعلی برگردند، قیاس کنند دیروز و امروز شهر را. شاید آن زمان موافقت با این نوشتار هم بیشتر شد.
یک پدر و پسر را در نظر آوریم. پدری کهنسال و در حال احتضار، که سراسر عمرش به دانش و نوشتن و در عین حال تلاش برای امرار معاش بوده است. اما در پایان عمر، فرزند را می بیند، که نه قدردان دست آوردهای گذشته پدر است، نه مثل او به تعلیم و تعلم می پردازد. نه حتی دستی در تجارتخانه پدر دارد. تنها مصرف کننده اندوختههای پدر است، بی هیچ شباهتی با او. پدر در پاسخ به دوست عیادت کننده که او هم از این وضع نالان است، تنها به بیت معروف شاهنامه اکتفا می کند، آنجا که می گوید:
(پسر کو نداردنشان ازپدر / تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر)
اینرا نوشتم تا شاید درِ صندوقچهی غصههایم برای زادگاهم را پس از دو دهه بگشایم.
باری، سخن از جوانمرگی دهدشت قدیم می گویم. از شهری آباد و آزاد و خرم که رونق و شکوهش تا اوایل پهلوی اول هم چشمگیر بود و دل از مسافران داخلی و سیاحان خارجی می ربود. این تمدن کهن که بازار و بازاریان آن به رونق و انصاف شهره بودند، به چند علت، از ساکنان متمدن خود خالی می شود.
خدا کند این روایت کذب باشد، که علت اصلی (مهاجرت دهدشتیهای شهرنشین) حملات ایلات تازه مسلح شده بوده است، چرا که در آن روی، اجداد ما گناهی نابخشودنی مرتکب شدهاند.
بی شک «همزیستی مسالمت آمیز عشایر کوچرو و شهریهای یکجانشین و تاجر و هنرور،» در جایی به پایان رسیده است، چرا که این دو سخت بهم محتاج بودهاند، یکی دام و غله تولید می کرد، آن یکی پارچه و ظروف عرضه می نمود و آیا می شود یکی به دیگری محتاج نباشد؟
اینگونه بود که اگر نگوییم شهر دهدشت، از عهد قاجار به بعد، مورد غارت، که یک پیشه رسمی و کاملا عادی عشایر بود (نگاه کنید به عشایر مرکزی ایران، دکتر صفی نژاد) دست کم بیمهریها فزونی می گیرد تا رفته رفته بزاز و صنعتگر و داروفروش و کوزهگر و معمار، بار بربسته، رحل اقامت به بوشهر، کازرون، بهبهان، شیراز و.... افکنند. چرا که طرف معاملههای آنان در آن شهرها بود. چه خوشبخت بود دهدشت، آن روز که نقش بارانداز میان بوشهر و اصفهان را ایفا می کرد. کالا از بوشهر بشکل عمده وارد حجرههای دهدشتیها می شد، تا تاجران پایتخت-اصفهان_مجبور نباشند راه طاقت فرسا و گرمای بوشهر را بخود ببینند. نگارنده، در دهه هفتاد، از یکی از معمرین (مرحوم قنبر دهدشتی) که قریب یک قرن زیست، شنید که نوجوانی ده دوازده ساله بودم. از دولت اجرت و سلاح میگرفتم تا مانع خروج شبانه ساکنان دهدشت شوم. ولی چه سود! این است روایت جوانمرگی دهدشت آباد. بعد چه شد؟
شهر از عشاق خالی شد و ساکنان جدید، که عشایر باشند هم از بناهای آباد بر جای مانده، جز برای خود و رمههاشان در زمستان، استفاده نمینمودهاند. تا دهه چهل و پنجاه که شهر جدید به ضرب زور علیزاده دستور تولد می گیرد، چه با اکراه عده کمی در آن ساکن میشوند. عشایر اینجا تخته قاپو می شوند. بی هیچ تجربهای در یکجانشینی.
چه زندگی بینابینی داشتیم تا دهه هفتاد. در کنار استفاده از تلفن، تلویزیون و نگهداری احشام هم مینمودیم و تابستان ها، به رسم معمول خانه سنگ و آجری را -که پیشتر، کپر و سیاه چادر بود قفل زده، به سردسیر کوچ مینمودیم.
امروز اما با گذشت بیش از نیم قرن، ظواهر زندگی مدرن اما در همه خانوادهها رخنه کرده. خیلی از آداب آن دوره ها، از جمله پوشیدن لباس محلی و حتی زبان مادری را، معالاسف کنار نهادهایم. مخلص کلام اینکه، از ایل در شهر تنها چند شاخصه پا برجاست. (شرکت پرتعداد طوایف در سوگواریهای یکدیگر، با کمی اختلاف به همان میزان در عروسیها، بنحو کمرنگ تری -بحمدالله- در منازعات، و صد البته حضور پرشور و زایدالوصفی در امر انتخابات.
از این روست اگر شاهدیم در ایام انتخابات، خصوصا مجلس، رکوردار مشارکت در سطح کشوریم. بزبان دیگر، شرکت در انتخابات، که یکی از مظاهر دنیای مدرن است، حضور سنتی و طایفه ای داریم. بنفع نامزدی، یا علیه وی.
سخن به درازا کشید، اما وقت آن است که ژرفتر بیاندیشیم. تامل کنیم که اتفاقی که برای دهدشت قدیم رخ داد، برای همسالانش چون یزد، شیراز، دامغان و... رخ نداد. و دست کم بازار قدیمی برجای مانده آن دیارها موید این سخن است.
اما دهدشت جدید، که زخم چند دهه دوری از نیروهای متخصص در همه زمینه را دارد (تا چندسال پیش، تنها صنعت حفظ شده شهر، آهنگری بوده، که توسط آهنگران حلال خور به امروز رسید) اما اصفهان، فردی را در کارگاهی کهن دیدم که میگفت اجداد پنج نسل قبل از من در همین دکان، همین قلم زنی را اداره می کردند.
به خود بیاییم. دهدشت پیر از دست دهدشت جوان نالان است. چرا که در بین حتی همسایگان نوپای خود هم، سری در سرها ندارد. بیدار شویم پیش از آنکه یک بار دیگر، شهر از شهروند خالی شود.
چرخی در خیابانها بزنیم. تا دریابیم این ازدحام دوهفته نوروز، در حکم میر نوروزی دهدشت است، (که بیش از پنج روزی نیست,حکم میر نوروزی).
بپا خیزیم و کاری کنیم شاید اندکی تحول، باعث بازگشت فرزندان دهدشت به زادگاه خود، بهمراه دانش و تخصص لازم به خاک وطن شویم.
کهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم؛ ولی ندانم که گر گریزم، کجا گریزم؟ وگر بمانم، کجا بمانم....
محمد زرین نهم فروردین نود و شش کاندیدای پنجمین دوره انتخابات شورای شهر دهدشت
بیشتر:
- که دراز است ره مقصد و من نوسفرم…/ بیانیهی شماره 1 «محمد زرین» - پرسشهایی از مردم دهدشت/ بیانیه شماره 2 «محمد زرین»
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 کشف لاشه "کَل" و ۵ گونه پرنده از منزل شکارچی "پادنا"
- 2 احیای مجموعه ورزشی کارگران یاسوج/+تصاویر
- 3 با افت منابع آبی کهگیلویه و بویراحمد تابستان سختی پیشرو است
- 4 ۲۶ هزار معلول تحت پوشش بهزیستی کهگیلویه بویراحمد
- 5 خانواده ۹ نفره گرفتار در ارتفاعات چاروسا کهگیلویه نجات یافتند
- 6 فرماندار گچساران : ۴۰۰ طرح اشتغالزایی در گچساران اجرا میشود
- 7 ۱۷ میلیارد ریال اعتبار در ورزش زورخانه ای کهگیلویه وبویراحمد هزینه شده است
- 8 ۲۳ درصد از نوآموزان کهگیلویه و بویراحمد تاکنون مراجعه نکردند
-
سرپرست مدیریت فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج منصوب شد
-
مدیر فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج تغییر کرد+ عکس و سوابق
-
انتقاد شجاعپوریان از تشریفات بیجا در مراسمهای عزا/ آیینهایی که تسلیبخش نیست
-
نوستالوژی فوتبال دهدشت در دهه 60
-
دلنوشته رئیس سابق دانشگاه علوم پزشکی استان در سوگ زنده یاد «قلندر سخن سنج»/ زمین سبز دیگر جای خالی تو را حس میکند
-
«قلندری» که سخن میسنجید
-
واگذاری معادن کهگیلویه و بویراحمد با شرط فرآوری
-
قیمت جدید شن و ماسه در کهگیلویه و بویراحمد اعلام شد
-
هزینه ماهانه ۴۰۰میلیارد تومانی تأمین اجتماعی کهگیلویه و بویراحمد
-
۱۸۷۷ میلیارد تومان از اعتبارات سال گذشته کهگیلویه و بویراحمد هنوز جذب نشده است
نظرات ارسالی 2 نظر
درود بر جناب زرین.بسیار زیبا و مستند.اما یک نکته: سعی کنیم سطح مطالبات مردم از شورا را بالا نبریم.حتی اگر اعضائی آرمانی به شورا راه یابند،بالاخره شورا یکسری اختیاراتی دارد.این اختیارات محدود،ضمانت اجرائی قوی ای هم ندارد.نباید طوری حرف بزنیم که با آمدن یک شورای مطلوب،همه چیز حل میشود.
پاسخعالی بود و غم وانگیز بغض گلویم را گرفته اما نمی دانم چاره در چیست
پاسخ