-
آینده جنگ اسرائیل با ایران چه خواهد شد؟
عباس عبدی -
«شافرج الله»
سیدمحمد مختاری -
ایران خانهی ماست؛ مسئولیت ایرانی بودن فراتر از هر تفاوتی
علیرضا تابش -
وقتی وفاداری استاندار به دولت قربانی روابط و رفاقتهای پشت پرده میشود»
یادداشت مخاطبان -
دفاع از ایران؛ به نام یا به ننگ!
فضلالله یاری -
جوابیهای به یک رسانه/ وقتی مدح بیمحتوا جای مطالبهگری رسانهای را میگیرد
حسن کریمی -
مرثیهای بر پروژههای نیمهتمام استان کهگیلویه و بویراحمد
بویار پارسه -
دیدهبان
هجیر تشکری -
عوارض شناسی تعطیلی خرد سیاسی در سطح میزان پیشرفت شهرستانهای چهارگانه
یاسین علویان سوق -
واقعیت مدیران 50 میلیاردتومانی و نقش «تاجگردون» در بحران مدیران اینستاگرامی!
اسلام ذوالقدرپور
- پرونده ویژه
- 12
- چهارشنبه , 18 اسفند 1395 -AM -08:56
یادی از بانویی نازنین

کوانتم، در بین واحدهایی که باید می گذراندیم، دیر فهم تر بود و به درک ریاضی و فیزیکی بالایی نیاز داشت. درس ترم یکی مانده به آخرمان بود. معادلات دیفرانسیل نسبتا پیچیده لازم داشت آن هم برای حل سیستم های ساده ای مثل اتم هیدروژن یا گونه های تک الکترونی. وقتی سیستم دو الکترونی و یا چند الکترونی می شد، دافعه الکترونها در انرژی پتانسیل سیستم سهیم، فرم هامیلتونی پیچیده تر و حل کردن معادلات، به مراتب دشوارتر می شد. مخلص کلام اینکه کسانی که از شیمی فیزیک بیزار می شدند و قید ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس در این گرایش را می زدند عمدتا به خاطر ترس و نفرتشان از همین درس بود. * بلند بالا و لاغر اندام بود. نه خیلی لاغر البته. متعادل بود. عینکی ظریف بر چشمها می پوشاند که دسته های قرمز لاکی اش، نمایان ترش می نمود. از چشم ما دانشجویان ورودش به گروه شیمی، ناگهانی و بی مقدمه بود. در راهروی باریک گروه، که دفتر کوچک هر کدام از اساتید در آن واقع بود، اتاقی بود که سالها قفل مانده بود. اسم استادی بر قطعه ای فلزی حکاکی شده و بر درب آن چسبانده بودند. اما ساکن اتاق، سالها قبل، از این گروه، از این دانشگاه، ازاین شهر و از این کشور مهاجرت کرده بود. تنها این قطعه فلز از او به یادگار مانده بود. روزی از جلوی دفاتر اساتید با تعدادی دوستان رد می شدیم که اتاق دربسته را، گشوده دیدیم. تعجب کردیم که چه اتفاقی سبب آن شده است. فضایی که از درون اتاق تصور می کردیم پر از تار و پود عنکبوت بود. اماچنین نبود. نو نوار بود و دسته گل خوشرنگ پلاستیکی در کنج آن قرار گرفته بود. لختی جلو در باز، درنگ کردیم. کتابی قطور به زبان خارجی بر میز باز مانده بود. بعد ها که امکان حضور بیشتر در آن اتاق فراهم شد فرصت خواندن عنوانش پدید آمد. فیزیکال کمستری بری/رایس/روس،بود. مکث نمودن که تمام شد حین حرکت، خانم بلند بالایی با عینک دسته قرمز لاکی، با لیوانی سرامیکی در دست، از خم راهرو نمایان شد. نگاهمان به دنبالش تا ورود به اتاق کذا روان بود. ترم ششم بودیم و به پایان ترم نزدیک می شدیم. * ترم هفتم، مکانیک کوانتم از عداد واحدهایی بود که باید انتخاب می نمودیم. بعد از یک دهه، اولین ترمی بود که این درس به استادی دیگر واگذار می شد. گروه ما، یک استاد شیمی فیزیک و کوانتم داشت که به مرز بازنشستگی رسیده بود و بعد از دو دهه، اولین ترمی بود و ما نخستین دانشجویانی بودیم که این درس را نه با استاد پرسابقه، بلکه با استادی در ابتدای حرفه اش، باید اخذ می نمودیم. خانم "نرجس محمدی خالصی فرد" نو نفس، دیپلم دکترایش را از دانشگاه شیراز گرفت و یک راست به کلاس کوانتم ما بر کرسی استادی جلوس نمود. هنوز اولین جلسه اش را به خوبی به یاد دارم. بسم الله را که گفت،درس آغازیدن گرفت. زمانه، زمانه ی گچ و تابلوهای کشیده آبی و سیاه رنگ بود. در صدای ظریفش لرزشی همراه بود اما به وقت نوشتن، این لرزش، در دست و بر تابلو آبی رنگ، نمایانتر بود. دو جلسه ای که گذشت بیان و نوشتار، بیشتر تحت تسلطش قرار گرفت و لرزش، محو که نه، اما خفیف تر شد. اولین سوال را در جلسه سوم ازش پرسیدیم. پرسنده خودم بودم و از جوابش چندان قانع نشدم. مدتی بحث و جدل تداوم یافت. همین چالش باعث شد نامم در خاطرش باقی بماند. لطافت زنانه اش که همراه با خوش خلقی و مهربانی بود سختی و صلبی معادلات پیچیده درس را به حاشیه راند و ترسو ها، ترسشان از این درس پرید. پایان ترم، با دو نفری از دوستان در دفترش بودیم و نمرات را برایمان از برگه ها خواند. راضی بودیم. خودش هم از اینکه اولین ترم تدریسش، اون هم در درس کوانتم، بی حاشیه به انتها رسیده بود، لابد راضی تر از ما بود. * دو سال گذشت. گرایش شیمی فیزیک را برای ادامه تحصیل انتخاب نموده بودم. گذارم به اهواز افتاد. مشتاق دیدار از دانشگاه چمران و دانشکده علوم بودم. اواسط زمستان بود و پنج شنبه روزی آفتابی. دانشکده خلوت بود. با خاطراتی که در ذهنم سیلان داشت و قلبی که ضرباهنگ تپشش بیشتر شده بود، وارد گروه شیمی شدم. کسی نبود. هنگام ورود به راهرو، پرده ای عریض و سیاه رنگ دیوار مقابل را پوشانده بود. آهسته و هراسان جلو می رفتم. وسط پارچه شوم، کاغذ نوشته ای، وضوحش بیشتر می شد. توانستم بخوانم. در میان کلماتی سیاه رنگ، به خط قرمز نام "خانم دکتر محمدی خالصی فرد"، محاط شده بود. روی به سمت اتاقش چرخاندم. پرده ای کوچک و سیاه از بالای درب آویزان بود. موقعیتی تلخ بود. نه تنها تلخ، خیلی دردناک، خیلی بغض آلود ... * در آزمایشگاه تحقیقاتی شیمی تجزیه، دوستی قدیمی مشغول کارش بود. ناباورانه، چگونگی واقعه را پرسیدم. گفتند در مسیر برگشتن از شیراز، به تصادفی مرگبار برخورد نمودند. از ماشین پیاده شدند تا ببینند چه بر سر افراد آمده است. حین عبور از عرض جاده، اتومبیلی بی رحم، با سرعت رد شد و جان از جسم مهربانش ربود! * حالا دو دهه گذشته و اتم های جسمش، از خاک به خاک، از آب به آب و از هوا به هوا متفرق شدند اما یاد و نام نیکش، در ذهن دانشجویانش همیشه ماندگار خواهد بود. به روحش درود می فرستم و به همه زنان سرزمینم نیز!
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 ارزآوری ۲۵ میلیون دلاری محصولات کشاورزی برای کهگیلویه و بویراحمد
- 2 شرور سابقه دار در باشت دستگیر شد
- 3 خالی کردن حساب با پیامک جعلی ابلاغیه قضایی
- 4 کاهش ۱۵ درصدی ترددهای بیناستانی در جادههای کهگیلویه و بویراحمد
- 5 امحا ماینرهای کشف شده در کهگیلویه و بویراحمد
- 6 رئیس شورای شهر: ترافیک سنگین یاسوج چالش بزرگ پیش روی ماست
- 7 صدور حکم قاطع برای نانوایی متخلف گچسارانی در دام تعزیرات
- 8 خسارت زلزله دهدشت به ۱۰۰۰ واحد مسکونی
-
نشست احزاب اصلاحطلب و اصولگرا با استاندار/ «وحدت» و «همبستگی ملی» فصل مشترک جریانهای سیاسی استان/ گزارش و عکس
-
رئیس فرهنگ و ارشاد گچساران منصوب شد/ ابلاغ
-
مديرعامل شركت نفت گچساران: كتابخانههای شركت نفت گچساران بیش از 6 هزار نفر عضو دارد
-
استاندار کهگیلویه و بویراحمد بر شتاب و روند تکمیل پروژههای عمرانی و خدماتی شهر یاسوج تاکید کرد
-
استاندار: زیرساختهای گردشگری مذهبی توسعه مییابند
-
تذکر رئیسجمهور به منابر، رسانه ملی و نمازهای جمعه: از سخنان تفرقهافکنانه و اختلافبرانگیز بهشدت پرهیز شود
-
«وضعیت حساس کنونی» ؛ جنگ یا صلح؟!
-
«همایونفر» معاون اداره کل مسکن و شهرسازی استان شد/ ابلاغ
-
هتل ورزش یاسوج پس از سالها تکمیل میشود/ آگهی مناقصه
-
لاشه پهپاد هرمس بر دوش یک لر
نظرات ارسالی 12 نظر
سلام زیبا ودل انگیز وتلخ ای کاش اینهمه نازنین با تصادف از بین نمی رفت . زیبایی دل انگیز قلمتان مستدام باد
پاسختلخی واقعه پشت بیان شیرین امید عزیز پنهان بود
پاسخروحشون شاد ، درود جناب دکتر
پاسخروحشون شاد، درود جناب دکتر
پاسخبسیار متین و زیبا ،دکتر عزیز و دوست داشتنی
پاسخبسیار متین و زیبا دکتر عزیز و دوست داشتنی
پاسخدرود برشمادکتر تاثیر گذاربودوزیبا روحشان شاد.
پاسخبه روحش درود میفرستیم و به همه زنان سرزمینم
پاسخدر عین حزن زیبابود نثری از جنس قلم سعیدنفیسی .در
پاسخبسیار قلم شیوایی داری دکتر جان.
پاسخسلام دکتر زیبا بود خدایش رحمت کند
پاسخدرود بر جناب دکتر
پاسخ